وقتی دارم از کلاسم تعریف میکنم متوجه میشم که واقعا چالش هایی که این کلاس داشتم رو داخل هیچ کدوم از کلاسهایی که تا حالا حضور داشتم و یا اینکه خودم کلاسداری کردم نداشتم.
.
دانشآموزی رو میخواستم با یک دانشآموز شر و پر سر و صدا جابهجا بشه، بعدش دیدم چشماش حالت اشکی داره. آوردمش بیرون از کلاس میپرسم:داری گریه میکنی؟» بغضش ترکید :| :آقا دارین جای من رو عوض میکنین» من که کلا نفهمیدم قضیه چیه و بهش گفتم که چون دانشآموز خوبی هستی فعلا جات رو دارم با یکی که سروصدا میکنه عوض میکنم اگه سعی کنی پسر خوبی من هم در آینده بهت مسئولیت میدم.
قبول کرد رفت داخل کلاس.
.
رفتار دانشآموزا واقعا شبیه بچههاست. نیمکتهاشون رو با ماژیک و غلطگیر مرز بندی کردن که کناریشون دست و ابزارش از اون مرز بیشتر نره ♂️
یا اینکه همهاش چند نفر کنار همدیگه از اینکه دستشون ت میخوره یا سر و صدا میکنن ناراضی ان و بهم اعتراض میکنن ♂️
به خود دانش آموزا هم مستقیم گفتم رفتاری که دارین شبیه کلاس اولیهاست برای یک دانش آموز کلاس پنجمی واقعا زشته که بخواید این رفتارها رو داشته باشین.
.
داخل کلاس سر و صدا بود بعدش گفتم :بچه ها آروم باشین.» گوش ندادن. دوباره گفتم: بچهها ساکت باشین.» بازم گوش ندادن دیگه کلافه شدم و گفتم :بچهها آدم باشین.» بعدش یکی گفت که : آقا مگه شما مثل آدم داخل کلاس رفتار میکنین؟»
انتظار همچین حرفی رو نداشتم. بقیهی دانشآموزان رو دیدم. منتظر یک واکنش از من بودن. شاید عصبانیتی چیزی. بعدش یاد کانال خدابانو افتادم که دانشآموزی ایشون رو جلوی کلی دانشآموز و اولیا کتک زده بود و ایشون خودشون رو خیلی خیلی کنترل کردن که با اون دانشآموز کاری خلاف قانون انجام ندن.
من هم گفتم:الان چی گفتی بهم؟ یعنی من غیر آدمم؟ یعنی من حیوونم؟» بعدش بچهها روشون رو سمت اون دانشآموز بردن و نوچ نوچ کردن.
بعدش هم همون دانشآموز که همچین حرفی زد اومد دو تا مورد از کارهای اشتباهم رو گفت که من هم با یک توضیح منطقی هر دو رو کاملا درست و قانونی دونستم و همهی دانشآموزان هم تأیید کردن و بعدش ۱۳ تا مورد از چیزایی که دانشآموزا داخل کلاس رعایت نمیکنن رو نوشتم. خودشون رو قاضی کردم و گفتم حالا حق با کیه؟
از آخر هم به طرف گفتم: آقای درسته که واکنشی نشون ندادم ولی توهینی که بهم کردی رو یادم نمیره.» و تا آخر زنگ دست به سینه و ساکت نشسته بود.
زنگ بعدش بهش یک مسئولیت دادم و فهمیدم که یک جورایی پشیمون شده و از طرف دیگه رأی اعتماد من رو هم گرفته. البته که این پشیمونی محدودیت زمانی داره و روزهای آینده برمیگرده به تنظیمات کارخانه :)
اما یک چیزی که متوجه شدم اینه که دو تا دانشآموز لجباز دارم که تنها راه برای درست کردنشون اینه که بهشون داخل کلاس مسئولیت بدم.
.
هر کلاسی یک پسر خوشگل داره که به نوعی برند کلاس به حساب میاد که کلاس من هم از این قضیه مستثناء نیست. خلاصه که ایشون هم از لحاظ اخلاقی و هم درسی خیلی خوبه. مامانش هم معلمه و مشخصه که اخلاق و رفتارش نمونه است. نماینده کلاسم هم هست. دانشآموزان همهشون به این قضیه معترض هستن که چرا به این دانشآموز بیشتر از بقیه توجه میکنم. در حالیکه سعی کردم به همه توجه یکسانی نشون بدم.
اما در کنارش مادرش در شاد بهم پیام داده که چرا بچهام رو کمتر پای تخته میبری؟ چرا بهش به اندازه بقیه توجه نمیکنی؟ یک مقدار از درس زده شده.
و من:
.
والدین از این موضوع که جای دانشآموزان رو عوض میکنم ناراضی هستم که با یک خنده به نماینده اولیا گفتم که اعتراضشون هیچ جنبهی منطقی نداره و این اختیار کامل دست معلمه.
درسته هر پدر و مادری صلاح بچهاش رو میخواد اما دخالت کردن توی کار معلم از یک حدی بیشتر باعث رنجش خود معلم میشه. هر چیزی یک حدی داره .
+ هنوز هم بابت اینکه کامنتها رو به موقع جواب نمیدم عذرخواهم :(